شعر اعتراضی یک هولدر

نوشتم نامه ای بر برگ دفتر
که آن را بسته ام بر پای کفتر(کبوتر)
به او گفتم ببر این نامه ام را
رسان بر دوست دیرینم صفدر
خریدم ارزهایی را توی کف
ولی افسوس رسیدن باز به کفتر(پایین تر)

به او گفتم که ای دوست عزیزم
میخواستم سود ارزها را به پای تو بریزم
که قرض دادی به من تو چند دلاری
به امید کوین صد هزاری
ولی افسوس نهگا را ندیدم
یهو رفتم پولاتو ارز خریدم
نشستم گوشه ای با خواب راحت
کنم چند لحظه ای را استراحت
ولی افسوس نهنگا خواب ندارن
میخوان ارزهای ما را بر دارن
ولی با این همه ضرر بازم
نمیخوام روحیم رو من ببازم
میدونم صبر کنم آخر یه روزی
همه دنیامو با ارزا میسازم

ناز نفست قناری:bird::bird:

پتانسیلت خوبه پیاز نخوری آینده درخشانی داری